گفتگو با لاله اسکندری بازیگر در چشم باد
لاله اسكندري با سريال ابراهيم حاتميكيا كارش را شروع كرد. شروع موفقي داشت و توانست در آن نقش، بسيار خوب بدرخشد. كارنامه كاري اسكندري تغيير و تحول زيادي دارد، اما «در چشم باد»، سريالي است كه او پنج سال درگير آن بود و يكي از نقشهاي اصلي آن را برعهده دارد. كمكم حضور او را بيشتر حس خواهيد كرد، به همين بهانه با او درباره سريال و قسمتهاي آمريكا به گفتوگو نشستيم.لاله اسكندري با سريال ابراهيم حاتميكيا كارش را شروع كرد. شروع موفقي داشت و توانست در آن نقش، بسيار خوب بدرخشد.
از «در چشم باد» بگوييد و اينكه اينقدر طولاني شد. حتي بخشهاي آمريكاي اين سريال هم طولانيمدت شد. چرا؟!
زماني كه من سال 84 براي اين سريال قرارداد بستم، بخش آمريكا در فيلمنامه بود و مثل همه فيلمنامهها كه ميخواندم، نوشته بود: «فخرالسادات/ لسآنجلس/ خارجي». با خودم فكر ميكردم به لواسان ميآيند يا شمال ميروند! يا در نهايت اگر بخواهند خيلي به فيلمنامه وفادار باشند به كشوري در همسايگي و مرز ميروند. واقعيتش را بخواهيد فكر نميكردم با اين شرايط كنوني به آمريكا برويم و توليد مشترك كشورها بهنظرم امر عجيبي بود. به آقاي جوزاني گفتم واقعا به آمريكا ميرويم؟! ايشان گفتند اگر اين كار را نكنيم من سريال را تحويل نميدهم! در واقعيت اين كار بسيار سخت است چون ما 11 نفر از ايران بوديم و بقيه آمريكايي بودند. از بازيگران اصلي هم من، كامبيز ديرباز و پارسا پيروزفر بوديم اما اينكه چرا اقامت ما در آمريكا طولاني شد هم امري طبيعي است، چون بههرحال هر كاري پيشتوليد ميخواهد. براي ساخت يك تلهفيلم نزديك به دو ماه پيش توليدش وقت ميبرد، يكي از مشكلات ما هم اين بود كه رسيدن ما به آمريكا همزمان شد با مشكلات بعد از انتخابات و طبعا اين فاصلهها و شرايط ناآرام كشور سير توليد ما را كند كرد اما چون به تاريخ پايان اعتبار ويزايمان نزديك شده بوديم بايد وارد خاك اين كشور ميشديم و نزديك به 60 روز هم آنجا پيشتوليد طول كشيد. چون ما گريمورمان را نتوانستيم با خودمان ببريم، آقاي ملكان نتوانستند بيايند و آنجا هم مجبور شديم از گريمور ديگري استفاده كنيم. چند نفر تست دادند تا بالاخره آقاي دينجونز نهايي شد اما از لحاظ زمان فيلمبرداري همان زماني را كه تخمين زده بودند (يعني يك ماه) كار را بهپايان رساندند.
چرا گريمور نتوانست بيايد؟
يكي از دلايلش اين بود كه ويزاي ايشان دير درست شد اما بعد از اينكه ويزايشان درست شد هم بهعلت اينكه سر كار ديگري رفته بودند نتوانستند بهخاطر تعهد كاريشان همراه گروه شوند. هم ايشان و هم آقاي رمضانزاده كه دستيار ايشان بودند.
طرح گريم پيري شما در ايران زده شده بود؟
نه. قرار بود كه اين اتفاق بيفتد و ما سكانسهاي پيري را در ايران هم داشته باشيم اما فقط پارسا پيروزفر با اين گريم جلوي دوربين رفت. پس دست طراح گريم در آمريكا براي پيري من و كامبيز ديرباز بازتر بود. بهخاطر همين هم براي نزديك شدن به گريم پارسا پيروزفر، طراح چندين بار تست زد تا به آن شكل برسد.
طولاني شدن مدت فيلمبرداري باعث بيشتر شدن هزينه هم شد؟
توليد اين پروژه پنج، شش ساله با 340، 350 بازيگر ادامه پيدا كرد و بالاخره انجام شد. كل اين پروژه نزديك به 12 ميليارد هزينه داشته است. براي ساخت چنين سريالي با اين همه آدم و لوكيشن نسبت به توليدات آن طرف آبها چنين هزينهاي شوخي است. مثلا براي طراحي گريم ما هر بخشي را يك نفر انجام ميداد. براي قطعهسازي، ساخت مو يا ريش هر كسي جدا انتخاب ميشد با يك دستمزد جدا و مشخص. براي داشتن هريك از اين افراد يك رقم نجومي هزينه ميشد. بچههاي اينجا همه با جان و دل كار ميكنند. بچههاي ايران واقعا با هيچچيز كار ميكنند! اين از طرفي خوب است و از طرفي هم اين كمخواهي آنها باعث ميشود كه شرايط توليد آنگونه كه بايد، پيش نرود. مثلا ما در يك كار در كنار جوي آب ميايستيم و آفتاب هم در چشم و سرت ميزند و رتوش ميشويم! اما در آمريكا براي هر كاري يك كاروان وجود داشت، يك كاروان مخصوص لباس، يك كاروان مخصوص گريم يا در حقيقت بهتر است بگوييم هر بازيگري براي خودش يك كاروان داشت! هركدام از اين موارد هزينهاي داشت اما ميارزيد! هر بلايي سر بازيگر در ايران ميآيد، گروه توليد با خود ميگويند: «عيبي ندارد، بازيگران صبورند» اين اتفاق خوبي نيست!
اينكه صبور هستيد اتفاق خوبي نيست؟
اينكه بايد با همه شرايط كنار بياييم! من بسياري از اوقات براي اينكه صحنه خارجي داريم و سرما نخورم با ماشين خودم به سر كار ميروم تا حداقل وقتي كار ندارم بتوانم بخاري ماشين را روشن كنم اما اگر ماشين نبرم، حتما مجبورم در يك مينيبوس بنشينم كه با گاز نفتي گرم ميشود و كنارش اتاق گريم هم همانجا بنا شده است و سرما ميخورم و فردا نميتوانم جلوي دوربين بروم. سينما صنعت گراني است. ايجاد شرايط رفاهي باعث بازدهي بالا ميشود.
اين شرايط كاري در آمريكا براي چند دقيقه از سريال برپا شد؟
براي 45 دقيقه! يعني يك قسمت از سريال. يك ماه فيلمبرداري براي 50 دقيقه.
تهيهكننده بخش آمريكا چه كسي بود؟
خود آقاي جوزاني.
پس براي ايشان هم هزينه كردن براي چنين مواردي سخت بوده؟
حتما. چون هركدام از آن كاروانها روزي چند 100 دلار اجاره داشت اما بالاخره ما بايد فرهنگسازي كنيم. چرا فقط درباره دستمزد بازيگران صحبت ميشود و چرا هروقت موضوع كم ميآوريد، به سراغ دستمزد بازيگرها ميرويد؟! دستمزدي كه قابل مقايسه با دستمزد كلاني كه بازيگران آمريكا يا حتي هندوستان ميگيرند، نيست. متاسفانه آدمها فقط اين وجه را ميبينند.
برگرديم به «در چشم باد». وقتي در آمريكا بوديد «در چشم باد» را پيگيري ميكرديد؟
بله، از طريق اينترنت دنبال ميكردم. چيزي كه جالب است بگويم اين است كه قصه از ابتدا به اين شكل نبود، از فلاشبكهاي آمريكا شروع ميشد. چون كار به تعويق افتاد، مجبور شديم پخش را شروع كنيم و بعد سكانسهاي آمريكا را بگيريم.
هفته پيش در سكانسي از بلندي افتاديد، راجع به آن توضيح دهيد!
اتفاقا آن سكانس بداهه بود.
يعني واقعا از ارتفاع افتاديد؟
بله. زير من يك كاناپه بود. شايد هم بهتر باشد بگويم يك تخت روحوضي و از آن ارتفاع پايين افتادم. قرار بود چنين صحنهاي را در گورستان داشته باشيم ولي در گورستان نميشد. به همين دليل در اين سكانس من به آقاي جوزاني گفتم، فكر نميكنيد خوب باشد كه اينجا من بيفتم؟ كه ايشان هم استقبال كرد. من هم بدون هيچ فكري افتادم. بعد از كار، آقاي نيكپور خيلي من را دعوا كرد و مدام به من ميگفتند از اينكه گردن يا كتفت بشكند نميترسيدي؟ فقط كمي گردنم درد گرفت.
كار آقاي جوزاني چه تفاوتي با ديگر كارهايتان داشت؟
از اين لحاظ كه توانستيم وارد عرصه بينالمللي شويم و حضور بينالمللي را هم تجربه كنيم بسيار لذتبخش بود. ضمن اينكه در ردههاي سني مختلفي نقش بازي كرديم. اين تجربه و همكاري بسيار خوب و لذتبخش بود. شايد در وهله اول حضور كوچكي در اين مجموعه بزرگ بازيگران را بترساند اما ديديد كه همه آمدند و كار را هم قبول كردند. چون كار يك كار ملي است و همه مثل من به آن نگاه كردند. همه دستبهدست هم دادند تا يك كار ملي و فاخر ساخته شود. كاري كه بر مبناي مستندات تاريخي باشد و ماحصل آن چيزي است كه روي آنتن ميبينيد. در سه مقطع زماني و سه جنگ كه ايران درگير آن بوده را نشان ميدهد.
پيري خودتان را وقتي ديديد، چه احساسي پيدا كرديد؟
اولين چيزي كه گفتم اين بود كه چقدر شبيه مادرم شدم (خنده) خيليها هم اين را گفتند.
طبيعي بود؟
تقريبا. شايد ميشد بهتر از اين باشد ولي بهترين
Option موجود بود. بسيار سخت است دوراني را كه تجربه نكردي بخواهي تجربه كني. ضمن اينكه فخرالسادات در دوران پيري عالي نبود و به لحاظ روحي شرايط سختي را ميگذراند. من بايد اكتهاي خاصي ميداشتم و دلم ميخواست جوري بازي كنم كه براي تماشاگر اين پيري باورپذير باشد و با خودش فكر نكند كه بهزور گريم پير شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
maro rahnamii konid
ham az tarighe web va ham az tarighe mail
az hamyaritoon mochakerim