۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

ارسال sms رایگان

ارسال sms رایگان
به سايت www.sms-bazar. ir مراجعه کنيد و شماره موبايل خود را وارد نماييد تا رمز عبور خود را دريافت نماييد.




توجه: نام کاربري شما همان شماره موبايل وارد نموده در سايت است و رمز عبور شما نيز به همان شماره به صورت SMS ارسال مي شود.



(جهت حفظ حقوق مصرف کنندگان هيچ کس غير از شما از رمز عبور شما خبر ندارد ، مطمئن باشيد)




معرفی برترین کمدی های تاریخ سینما

معرفی برترین کمدی های تاریخ سینما
برترين كمدي‌هاي تاريخ سينما به انتخاب كارشناسان ومنتقدان نشريه‌ي سينمايي واينترنتي «مووي فون» انتخاب و معرفي شدند و آثاري چون «فارگو» ساخته‌ي «برادران كوئن» و «جويندگان طلا» اثر ماندگار «چارلي چاپلين» درصدر اين فهرست ايستادند.
 


«زندگي برايان» محصول (1979)، «كودك» (1921)،
«فارست گامپ» (1994)، «ليبوفسكي بزرگ» (1998)، «دوشيزميس شاين» (2006)، «خماري» (2009)، «آني هال» (1977) در ادامه اين ليست قرار گرفته‌اند.

بنابر اين گزارش، «لحظات مدرن» (1936)، «سوپ اردك» (1933)، «در بروگز» (2008)، «ادوود» (1994)، «ژنرال» (1926)، «آخرين محافظ» (1923)، «بالا‌آوردن بچه» (1938) و «بعضي‌ها دانشو دوست دارند» (1959)، از ديگر فيلم‌هاي مطرح تاريخ سينما درگونه آثار كمدي به‌شمار مي‌روند.
 


فروشگاه شوهر فروشی !

فروشگاه شوهر فروشی !

یک فروشگاهی که شوهر می فروشد تنها در نیویورک باز شده است

جائیکه یک زن ممکن برای انتخاب یک شوهر آنجا برود.

مابین دستورالعمل ها در وروی یک توضیحی در مورد عملکرد فروشگاه وجود دارد.

(شما ممکن فروشگاه را فقط یک بار ویزیت کنید)شش طبقه موجود است

با ویزگیهای مردان که هر چه خریدار بالا می رود ویزگیها افزایش می یابد.

اما یه شرطی است:شما ممکن مردی را از یک طبقه ویزه انتخاب کنید

یا ممکن شما رفتن به طبقه بالاتر رو انتخاب کنید

اما شما نمی توانید به طبقه پایین تر بر گردید مگر برای خروج از ساختمان .

طبقهءیک:این مردان شغل دارند و خدارو دوست دارند.

طبقهءدو:این مردان شغل دارند-خدا وبچه هارو دوست دارند.

طبقهءسه:این مردان شغل دارند-خدا و بچه هارو دوست دارندوخیلی خوش قیافه هستند

.طبقهءچهار:این مردان شغل دارند-خدا و بچه هارو دوست دارند.خوش قیافه هستند و در کار خانه کمک می

کنند.
قبولش برام واقعا سخته…باورم نمیشه

هنوز او می رود به طبقه پنج و شرایط را می خواند.

طبقهء پنج:این مردان شغل دارند-خدا و بچه هارو دوست دارند-مجلل هستند-

در کار خانه کمک می کنند و حرکات قوی رمانتیک دارند.

او خیلی فریفته شد اما به طبقهء ششم رفت وشرایط رو خواند.

شما 4363012 مین بازدید کننده ی این طبقه هستید…

در این طبقه هیچ مردی وجود ندارد و این طبقه فقط برای این ساخته شده

که ثابت کنه راضی کردن زنان غیر ممکن است 86

با تشکر از خرید شما از فروشگاه شوهر …لطفا هنگام خروج مراقب باشید

که زیاد از کوره در نرید…روز خوبی داشته باشید.

درباره الی یک قدم دیگر تا اسکار

فيلم‌سينمايي «درباره‌ الي» ساخته‌ي‌ «اصغر فرهادي» نامزد اوليه‌ جايزه‌ بهترين فيلم خارجي از جوايز گلدن گلوب آمريكا شد .برگزار‌كنندگان شصت‌وهفتمين دوره‌ جوايز فيلم گلدن گلوب روز گذشته فهرست اوليه نامزد جايزه‌ بهترين فيلم خارجي را اعلام كردند.دراين فهرست 69 فيلم از كشورهاي جهان انتخاب شده‌اند كه فيلم «درباره‌ الي» به كارگرداني «اصغر‌ فرهادي» تنها نماينده سينماي ايران است؛ درحاليكه برخي كشورها همچون اسپانيا و فرانسه چند نماينده دارند.



«درباره الي» كه نماينده سينماي ايران در هشتاد‌ودومين دوره‌ جوايز اسكار است، برنده خرس نقره‌اي بهترين كارگرداني از جشنواره‌ برلين، برنده جايز‌ه‌ ويژه هيات‌داوران و جايزه بهترين فيلم‌نامه از سومين دوره‌ جوايز سينمايي آسياپاسيفيك، جايزه بهترين فيلم داستاني از جشنوار ترايبكا آمريكا، جايزه‌ ويژه‌ هيات داوران و جايزه منتخب تماشاگران از جشنواره‌ “ايشياتيكا” ايتاليا و… شده است.
در ميان نامزدهاي اوليه جايزه‌ گلدن گلوب آثار سرشناس و تحسين‌شده سينماي جهان به چشم مي‌خورند كه معروف‌ترين آنها عبارتند از: «ربان سفيد» برنده‌ نخل طلاي كن از آلمان؛ «سامسون و دليلا» برنده‌ دوربين طلاي كن از استراليا، «لبنان» برنده شيرطلاي ونيز، «باريا» ساخته‌ جوزپه تورنا توره(ايتاليا)؛ «آغوش‌هاي شكسته» ساخته‌ پدرو آلمادوار(اسپانيا)، «يك پيامبر» ساخته‌ ژاك‌ آئوديار(فرانسه)؛ «شهر مرگ و زندگي»(چين)؛ «مادر»(كره جنوبي)؛ «بدون تو نمي‌توانم زندگي كنم» (تايوان)؛ «جان ‌ريب» (آلمان)؛ «پيش‌خدمت» (شيلي)؛ «پليس، صفت»(روماني)؛ «نامه‌هايي به پدر ژاكوب»(فنلاند)؛ «من مادرم را كشتم» (كانادا)؛ «راز چشم‌هايش» (آرژانتين)؛ «بي‌نهايت خوشحال»(دانمارك)؛ «بلوك شماره 6»(روسيه)، «زمستان سال‌هاي جنگ»(هلند).
به گزارش اسكرين‌ديلي، پنج نامزد نهايي اين بخش روز 15 دسامبر ـ 24 آذر ماه ـ معرفي مي‌شوند و مراسم اعطاي جوايز گلدن گلوب روز 17 ژانويه سال آينده برگزار خواهد شد.
جوايز گلدن گلوب هرساله يكي از شاخص‌هاي اصلي درخشش فيلم‌ها در مراسم اسكار است. 


گفتگو با لاله اسکندری بازیگر در چشم باد

گفتگو با لاله اسکندری بازیگر در چشم باد

 لاله اسكندري با سريال ابراهيم حاتمي‌كيا كارش را شروع كرد. شروع موفقي داشت و توانست در آن نقش، بسيار خوب بدرخشد. كارنامه كاري اسكندري تغيير و تحول زيادي دارد، اما «در چشم باد»، سريالي است كه او پنج سال درگير آن بود و يكي از نقش‌هاي اصلي آن را برعهده دارد. كم‌كم حضور او را بيشتر حس خواهيد كرد، به همين بهانه با او درباره سريال و قسمت‌هاي آمريكا به گفت‌و‌گو نشستيم.لاله اسكندري با سريال ابراهيم حاتمي‌كيا كارش را شروع كرد. شروع موفقي داشت و توانست در آن نقش، بسيار خوب بدرخشد.


از «در چشم باد» بگوييد و اينكه اينقدر طولاني شد. حتي بخش‌هاي آمريكاي اين سريال هم طولاني‌مدت شد. چرا؟!
زماني كه من سال 84 براي اين سريال قرارداد بستم، بخش آمريكا در فيلمنامه بود و مثل همه فيلمنامه‌ها كه مي‌خواندم، نوشته بود: «فخرالسادات/ لس‌آنجلس/ خارجي». با خودم فكر مي‌كردم به لواسان مي‌آيند يا شمال مي‌روند! يا در نهايت اگر بخواهند خيلي به فيلمنامه وفادار باشند به كشوري در همسايگي و مرز مي‌روند. واقعيتش را بخواهيد فكر نمي‌كردم با اين شرايط كنوني به آمريكا برويم و توليد مشترك كشورها به‌نظرم امر عجيبي بود. به آقاي جوزاني گفتم واقعا به آمريكا مي‌رويم؟! ايشان گفتند اگر اين كار را نكنيم من سريال را تحويل نمي‌دهم! در واقعيت اين كار بسيار سخت است چون ما 11 نفر از ايران بوديم و بقيه آمريكايي بودند. از بازيگران اصلي هم من، كامبيز ديرباز و پارسا پيروزفر بوديم اما اينكه چرا اقامت ما در آمريكا طولاني شد هم امري طبيعي است، چون به‌هرحال هر كاري پيش‌توليد مي‌خواهد. براي ساخت يك تله‌فيلم نزديك به دو ماه پيش توليدش وقت مي‌برد، يكي از مشكلات ما هم اين بود كه رسيدن ما به آمريكا همزمان شد با مشكلات بعد از انتخابات و طبعا اين فاصله‌ها و شرايط ناآرام كشور سير توليد ما را كند كرد اما چون به تاريخ پايان اعتبار ويزايمان نزديك شده بوديم بايد وارد خاك اين كشور مي‌شديم و نزديك به 60 روز هم آنجا پيش‌توليد طول كشيد. چون ما گريمورمان را نتوانستيم با خودمان ببريم، آقاي ملكان نتوانستند بيايند و آنجا هم مجبور شديم از گريمور ديگري استفاده كنيم. چند نفر تست دادند تا بالاخره آقاي دين‌جونز نهايي شد اما از لحاظ زمان فيلمبرداري همان زماني را كه تخمين زده بودند (يعني يك ماه) كار را به‌پايان رساندند.
چرا گريمور نتوانست بيايد؟
يكي از دلايلش اين بود كه ويزاي ايشان دير درست شد اما بعد از اينكه ويزايشان درست شد هم به‌علت اينكه سر كار ديگري رفته بودند نتوانستند به‌خاطر تعهد كاري‌شان همراه گروه شوند. هم ايشان و هم آقاي رمضانزاده كه دستيار ايشان بودند.
طرح گريم پيري شما در ايران زده شده بود؟
نه. قرار بود كه اين اتفاق بيفتد و ما سكانس‌هاي پيري را در ايران هم داشته باشيم اما فقط پارسا پيروزفر با اين گريم جلوي دوربين رفت. پس دست طراح گريم در آمريكا براي پيري من و كامبيز ديرباز بازتر بود. به‌خاطر همين هم براي نزديك شدن به گريم پارسا پيروزفر، طراح چندين بار تست زد تا به آن شكل برسد.
طولاني شدن مدت فيلمبرداري باعث بيشتر شدن هزينه هم شد؟
توليد اين پروژه پنج، شش ساله با 340، 350 بازيگر ادامه پيدا كرد و بالاخره انجام شد. كل اين پروژه نزديك به 12 ميليارد هزينه داشته است. براي ساخت چنين سريالي با اين همه آدم و لوكيشن نسبت به توليدات آن طرف آب‌ها چنين هزينه‌اي شوخي است. مثلا براي طراحي گريم ما هر بخشي را يك نفر انجام مي‌داد. براي قطعه‌سازي، ساخت مو يا ريش هر كسي جدا انتخاب مي‌شد با يك دستمزد جدا و مشخص. براي داشتن هريك از اين افراد يك رقم نجومي هزينه مي‌شد. بچه‌هاي اينجا همه با جان و دل كار مي‌كنند. بچه‌هاي ايران واقعا با هيچ‌چيز كار مي‌كنند! اين از طرفي خوب است و از طرفي هم اين كم‌خواهي آنها باعث مي‌شود كه شرايط توليد آنگونه كه بايد، پيش نرود. مثلا ما در يك كار در كنار جوي آب مي‌ايستيم و آفتاب هم در چشم و سرت مي‌زند و رتوش مي‌شويم! اما در آمريكا براي هر كاري يك كاروان وجود داشت، يك كاروان مخصوص لباس، يك كاروان مخصوص گريم يا در حقيقت بهتر است بگوييم هر بازيگري براي خودش يك كاروان داشت! هركدام از اين موارد هزينه‌اي داشت اما مي‌ارزيد! هر بلايي سر بازيگر در ايران مي‌آيد، گروه توليد با خود مي‌گويند: «عيبي ندارد، بازيگران صبورند» اين اتفاق خوبي نيست!
اينكه صبور هستيد اتفاق خوبي نيست؟
اينكه بايد با همه شرايط كنار بياييم! من بسياري از اوقات براي اينكه صحنه خارجي داريم و سرما نخورم با ماشين خودم به سر كار مي‌روم تا حداقل وقتي كار ندارم بتوانم بخاري ماشين را روشن كنم اما اگر ماشين نبرم، حتما مجبورم در يك ميني‌بوس بنشينم كه با گاز نفتي گرم مي‌شود و كنارش اتاق گريم هم همانجا بنا شده است و سرما مي‌خورم و فردا نمي‌توانم جلوي دوربين بروم. سينما صنعت گراني است. ايجاد شرايط رفاهي باعث بازدهي بالا مي‌شود.
اين شرايط كاري در آمريكا براي چند دقيقه از سريال برپا شد؟
براي 45 دقيقه! يعني يك قسمت از سريال. يك ماه فيلمبرداري براي 50 دقيقه.
تهيه‌كننده بخش آمريكا چه كسي بود؟
خود آقاي جوزاني.
پس براي ايشان هم هزينه كردن براي چنين مواردي سخت بوده؟
حتما. چون هركدام از آن كاروان‌ها روزي چند 100 دلار اجاره داشت اما بالاخره ما بايد فرهنگ‌سازي كنيم. چرا فقط درباره دستمزد بازيگران صحبت مي‌شود و چرا هروقت موضوع كم مي‌آوريد، به سراغ دستمزد بازيگرها مي‌رويد؟! دستمزدي كه قابل مقايسه با دستمزد كلاني كه بازيگران آمريكا يا حتي هندوستان مي‌گيرند، نيست. متاسفانه آدم‌ها فقط اين وجه را مي‌بينند.
برگرديم به «در چشم باد». وقتي در آمريكا بوديد «در چشم باد» را پيگيري مي‌كرديد؟
بله، از طريق اينترنت دنبال مي‌كردم. چيزي كه جالب است بگويم اين است كه قصه از ابتدا به اين شكل نبود، از فلاش‌بك‌هاي آمريكا شروع مي‌شد. چون كار به تعويق افتاد، مجبور شديم پخش را شروع كنيم و بعد سكانس‌هاي آمريكا را بگيريم.
هفته پيش در سكانسي از بلندي افتاديد، راجع به آن توضيح دهيد!
اتفاقا آن سكانس بداهه بود.
يعني واقعا از ارتفاع افتاديد؟
بله. زير من يك كاناپه بود. شايد هم بهتر باشد بگويم يك تخت روحوضي و از آن ارتفاع پايين افتادم. قرار بود چنين صحنه‌اي را در گورستان داشته باشيم ولي در گورستان نمي‌شد. به همين دليل در اين سكانس من به آقاي جوزاني گفتم، فكر نمي‌كنيد خوب باشد كه اينجا من بيفتم؟ كه ايشان هم استقبال كرد. من هم بدون هيچ فكري افتادم. بعد از كار، آقاي نيكپور خيلي من را دعوا كرد و مدام به من مي‌گفتند از اينكه گردن يا كتفت بشكند نمي‌ترسيدي؟ فقط كمي گردنم درد گرفت.
كار آقاي جوزاني چه تفاوتي با ديگر كارهايتان داشت؟
از اين لحاظ كه توانستيم وارد عرصه بين‌المللي شويم و حضور بين‌المللي را هم تجربه كنيم بسيار لذت‌بخش بود. ضمن اينكه در رده‌هاي سني مختلفي نقش بازي كرديم. اين تجربه و همكاري بسيار خوب و لذت‌بخش بود. شايد در وهله اول حضور كوچكي در اين مجموعه بزرگ بازيگران را بترساند اما ديديد كه همه آمدند و كار را هم قبول كردند. چون كار يك كار ملي است و همه مثل من به آن نگاه كردند. همه دست‌به‌دست هم دادند تا يك كار ملي و فاخر ساخته شود. كاري كه بر مبناي مستندات تاريخي باشد و ماحصل آن چيزي است كه روي آنتن مي‌بينيد. در سه مقطع زماني و سه جنگ كه ايران درگير آن بوده را نشان مي‌دهد.
پيري خودتان را وقتي ديديد، چه احساسي پيدا كرديد؟
اولين چيزي كه گفتم اين بود كه چقدر شبيه مادرم شدم (خنده) خيلي‌ها هم اين را گفتند.
طبيعي بود؟
تقريبا. شايد مي‌شد بهتر از اين باشد ولي بهترين
Option موجود بود. بسيار سخت است دوراني را كه تجربه نكردي بخواهي تجربه كني. ضمن اينكه فخرالسادات در دوران پيري عالي نبود و به لحاظ روحي شرايط سختي را مي‌گذراند. من بايد اكت‌هاي خاصي مي‌داشتم و دلم مي‌خواست جوري بازي كنم كه براي تماشاگر اين پيري باورپذير باشد و با خودش فكر نكند كه به‌زور گريم پير شده است.

عکس تمام زنان برلوسکونی!


سيلويو برلوسكونی، نخست وزير ايتاليا طي روزهاي اخير به فردي جنجال ساز تبديل است. برلوسكوني كه بيش از 70 سال از عمر او مي گذرد نسبت به نهاد خانواده كوچكترين پايبندي و تعهدي ندارد. اخيرا مسئله طلاق برلوسكوني از همسرش در نشريات ايتاليايي جنجال ساز گرديده است. همسر برلوسكوني بارها وي را به سبب استفاده از زنان بدنام در عرصه سياست مورد نكوهش قرار داده است.

اخيرا نخست وزير ايتاليا اعلام كرده است كه زندگي مشترك او و همسرش، ورونيكا لاريو خاتمه يافته است. رسانه هاي ايتاليا به شكل گسترده اي، خبر درخواست طلاق ورونيكا لاريو را پوشش دادند. در عين حال نخست وزير ايتاليا سعي دارد مسئله طلاق خود و همسرش را عادي جلوه دهد.

افراد زیادی بودند كه به دلیل ارتباطشان با سیلویو به پست‌های سیاسی ایتالیا دست پیدا كردند كه در این میان مانكن‌ها و هنرپیشه‌های زن بیشتر مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفتند.


  دیلی تلگراف در گزارشی با عنوان "زنان برلوسکونی" به جنجالهای این مرد ایتالیایی پرداخته است.

بنابر نوشته‌ی مطبوعات ایتالیا، ورونیکا لاریو، همسر ۵۲ ساله‌ی برلوسکونی در ایمیلی که برای خبرگزاری ایتالیایی "آنسا" فرستاده بود، اعتراض خود را نسبت به علاقه‌ی همسرش به زنان جوان و زیبا اعلام کرده بود. محرک این اعتراض، لیست نامزدهای معرفی شده از سوی برلوسکونی برای انتخابات پارلمانی اتحادیه‌‌ی اروپا بودند.

همسر برلوسکونی در ایمیل خود نوشته بود: «من و فرزندانم از این زد و بندهایی که تنها در خدمت سرگرم کردن فرمانروا هستند، حمایت نمی‌کنیم. ما تحمل می‌کنیم.» او سپس افزوده بود که برلوسکونی از سندروم ناپلئونی رنج می‌برد.



"ورونیكا لاریو"، 52 ساله که به مدت بیست سال زن برلوسکونی و مادر سه فرزند اوست. برلوسکونی نخستین بار
زمانی که هنوز از اولین همسر خود جدا نشده او بود، ورونیکا را با ظاهری نامناسب روی صحنه دید. (AP)











 



"نومی لتیزیا "، 18 ساله و دانش آموز مدرسه . حضور برلوسکونی در جشن تولد 18 سالگی وی که با هدیه دادن یک گردبند الماس و 6000 یوروی طلا همراه بود، بسیار خبرساز شد. (AP)






باربارا ماترا "، تنها زنی که نهایتاً نامش در حزب نخست وزیر ایتالیا باقی ماند. او بیشتر با عنوان دختر شایسته ایتالیا و برنامه های موفق تلوزیونی اش شناخته می شود. (GETTY / EPA)












 
"کامیلا فرانتی" هنرپیشه 30 ساله که پس از جنجال های بسیار نامش از حزب نخست وزیر خط خورد. او عکس های زیادی برای تقویم ها و مجله های گوناگون گرفته است و در برنامه های اپرا شرکت داشته. (AP)
 
 
 
 
 


 
"آنجلا سوزیو " 31 ساله که 2 سال پیش عکس غیر اخلاقی او و برلوسکونی سر و صدای زیادی به پا کرده بود، شانس خود را به عنوان نامزد عضویت در پارلمان اروپا از دست داد. (EPA)
 
 
 
 
 
 
 

 

"الونورا گاگیولی "، 29 ساله، ستاره تلوزیون که عکس های او در اینترنت طرفداران زیادی دارد. او سال گذشته نامش بسیار در کنار برلوسکونی شنیده شده است. (EPA)








"مارا كارفاگنا " مدل و دختر برتر ایتالیا، از آنجا که هرگز عکسی مستهجن نداشته، به عنوان وزیر "فرصت‌های برابر " در دولت ایتالیا انتخاب شد. دو سال پیش برلوسکونی در ضیافت شام از وی تمجید کرده بود و به دنبال آن همسر برلوسکونی اعلام داشت که به خاطر این رفتارهای غیراخلاقی باید از او عذرخواهی شود. (AP/GETTY)


 

فروش کامپیوتر با هر بودجه شما

فروش کلی و جزئی سیستم های کامپیوتری با توجه به بودجه شما
نصب شبکه های کامپیوتری زیر نظر مهندسین خبره کامپیوتر
نوع سفارش خود را به ایمیل ما بفرستید تا با شما تماس بگیریم و قیمت قطعی را بگوییم

فروش مراسم اسکار 2009

فروش مراسم اسکار 2009 با معرفی بازیگران برتر سینمای جهان
فقط 5000 تومان تحویل درب منزل
آدرس و شماره تلفن خود را به این ایمیل ارسال کنید تا در زمان مورد نظر شما dvd تحویلتان گردد
ابتدا تحویل بگیرید سپس پول پرداخت کنید

پیغام گیر

پیغام گیر حافظ




رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!

تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!

بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام

زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور!





پیغام گیر سعدی:





ازآوای دل انگیز تو مستم

نباشم خانه و شرمنده هستم

به پیغام تو خواهم گفت پاسخ

فلک را گر فرصتی دادی به دستم





پیغام گیر فردوسی:





نمی باشم امروز اندر سرای

که رسم ادب را بیارم به جای

به پیغامت ای دوست گویم جواب

چو فردا بر آید بلند آفتاب





پیغام گیر خیام:





این چرخ فلک عمر مرا داد به باد

ممنون توام که کرده ای از من یاد

رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش

آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!





پیغام گیر منوچهری:





از شرم به رنگ باده باشد رویم

در خانه نباشم که سلامی گویم

بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت

زان پیش که همچو برف گردد رویم!





پیغام گیر مولانا:





بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!

شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم!

برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود

فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!





پیغام گیر بابا طاهر:





تلیفون کرده ای جانم فدایت!

الهی مو به قوربون صدایت!

چو از صحرا بیایم نازنینم

فرستم پاسخی از دل برایت!









وپیغام گیر نیما :





چون صداهایی که می آید

شباهنگام از جنگل

از شغالی دور

گر شنیدی بوق

بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم

در فضایی عاری از تزویر

ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه

پاسخی گیرد ز من از دره های یوش



پیغام گیر شاملو :





بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت

سنگواره ای از دستان آدمی

تا آتشی و چرخی که آفرید

تا کلید واژه ای از دور شنوا

در آن با من سخن بگو

که با همان جوابی گویمت

آنگاه که توانستن سرودی است



پیغام گیر سایه :





ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان

دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان

گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد

به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان





پیغام گیر فروغ :





نیستم.. نیستم..

اما می آیم.. می آیم ..می آیم

با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار

می آیم.. می آیم ..می آیم

و آستانه پر از عشق می شود

و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند

سلامی دوباره خواهم داد


همراه با مردم



شاید بگوئید عکس مهمی نیست ، شاید بگوئید سرباز است دیگر ؟ شاید هم بگوئید نه بابا فتو شاپه !
اما نه عکس اصل اصله و در روز شانزده آذر در خیابان فخر رازی تهران گرفته شده است این سرباز هم می توانست مثل خیلی از سربازهای دیگر نیروی انتظامی باتوم بر دست بگیرد و بر مردم سخت بگیرد اما دلش و قلبش با ملت همراه است رنگ لباسش و وظیفه اش گرچه ایجاب می کند این روزها مقابل ملت سپر بگیرد اما دلش با ملت است و شجاعانه هم انگشت پیروزی را نشانه گرفته
این واقعه مهمی است و من اعتقاد دارم امثال او بسیارند و بزودی به ملت خواهند پیوست